چندبن ماه بود که جواهرات آندریا مادر کوین گم می شدند. جواهرات، ساعت و حتی گل مو هایی که مرتباً از آنها استفاده می کرد. آندریا عاشق ساعت بود و تعداد زیادی ساعت داشت. کوین ده ساله بود و تک فرزند. آندریا و جان همسر آندریا وضع مالی نسبتاً خوبی دارند. جان کاپیتان کشتی تفریحی بود و بئواسطه کارش همیشه روی دریا بود و هر از 4 ماهی یکبار به خانه می آمد .
یک بار وقتی آندریا به صورت بسیار اتفاقی کوین را دید که در کشوی ساعت و دستبند های آندریا دنبال چیزی می گردد. و ناگهان به فکر فرو رفت که آیا کوین از من دزدی می کند ؟ آیا او است که ساعت و جواهرات را برمی دارد؟
کویین تا مادر را دید بسیار ترسید و واکنش بسیار عجیبی نشان داد. کاملاً واضح بود که ترسیده و یا استرس گرفته است. از طرفی اندریا بسیار ناراحت شد و به فکر فرو رفت که واقعاً آیا کوین این کار را کرده و می ترسید انی رفتار بسیار بد و غیر قابل قبول برای کوین عادی شود اما اول باید مطمئن می شد پس تصمیم گرفت که کوین را زیر نظر بگیرد.
هفته بعد آبریز یخچال ایرادی پیدا کرده بود. و فردی که برای تعمیر یخچال آمده بود یک ساعت و چند گردنبند را آنجا پشت یخچال پیدا کرد. آندریا متوجه شد که در واقع کوین از او دزدی نکرده است و بلکه آنها را از او مخفی کرده است.
وقتی آندریا به من زنگ زد و گفت که کوین چه کرده است، از او پرسیدم آیا او اگر از دست تو عصبانی بشود چه می کند ؟ آندیا گفت :" معمولاً پسر توداری است و عصبانی نمیشود و آخر باید برای چی از دست من عصبانی شود. ما ارتباط خوبی با هم داریم و او خیلی به من وابسته است."
سوال دوم را که پرسیدم آندریا ابتدا گیج شد اما بعد جواب خود را پیدا کرد. از او پرسیدم : " چه کسی توجه روزمره و همیشگی تو را از از او می گیرد؟"
آندریا گفت: " نمی فهمم"
توضیح دادم:" تو بیشتر اوقاتت را با کویین می گذرانی و چون خانه دار هستی به او بسیار نزدیکی هستی و باید کسی در نزدیکی تو باشد که زمانهایی که با تو وقت می گذراند توجه تو را کاملاً به او می دهی و توجه همیشگی را به کوین نمی دهی. و یا عشق و توجه تو با دو نفر تقسیم می شود. اینطور نیست؟"
او گفت بله در واقع یک نفر هست
بله کوین از بودن با مادر بزرگ لذت می برد، اما از طرف دیگر توجه مادر هم کوین نصف شده بود و زمانی که مادر با او می گذراند حالا به بین او و مادر بزرگش تقسیم شده بود و کوین احساس خطر می کرد. او فرزند تک خانواده بود و عادت داشت همه توجه ها بروی او باشد. حال نه تنهاتوجه مادر را از دست داده بود بلکه گاهی باید بخاطر مادر بزرگ هم ملاحظاتی را بکند.
کوین می خواست موقعیت چدید که پیش آمده را موقعیت خوبی جلو ندهد بخاطر همین می خواست کاری کند که مادر را ناراحت کند اما تنها راهی که به فکرش رسیده بود گم کردن لوازمی بود که برای مادر مهم بود.
آندریا تصمیم گرفت که بیشتر به کوین توجه کند و با او بیشتر با کفتیت بیشتری ارتباط بگیرد. از طرفی زمانی که او مدرسه یا خانه دوستان است با مادرش حرف بزند و زمان بگذراند.
متشکرم از اندریا و کوین که به من اجازه دادند که این داستان را با شما درمیان بگذارم.
در این شرایط کودکان 6 تا 13 سال معمولاً یکی از این دو رفتار و یا هر دو را نشان می دهند
1-سعی می کنند راهی پیدا کنند که نشان دهند موقعیت جدید، خوب نیست. در داستان بالا کوین فکر می کرد با این کار مادر فکر می کند که مادر بزرگ اشیا او را برمی دارد و باعث می شود مادر بزرگ را بیرون کند تا شرایط به حالت عادی باز گردد.
2- گروه دوم سعی می کنند با موضوع بچنگند مانند کودکی که پوشه های مادر که مربوط به سر کار مادر است را پاره می کند که به مادر بگوید این کار چدید که ساعات کاری بیشتری دارد را دوست ندارد.
نغمه کشاورز